فردا برای ما
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 9 شهريور 1398برچسب:, توسط green |

سلام.

به وبلاگ فردا برای ما خوش آمدید.                

امیدوارم لذت برید و خوش بگذره بهتون.

حتما از پیوند های وبلاگ استفاده کنید.

برای دانلود ف ی ل ت ر ش ک ن به ادامه مطلب مراجعه کنید.



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ شنبه 12 شهريور 1390برچسب:, توسط green |


بر رو...ی ما نگاه خدا خنده می زند
هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم
زیرا چو زاهدان سیه كار خرقه پوش
پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم

پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا
نام خدا نبردن از آن به كه زیر لب
بهر فریب خلق بگوئی خدا خدا
ما را چه غم كه شیخ شبی در میان جمع
بر رویمان ببست به شادی در بهشت
او می گشاید … او كه به لطف و صفای خویش
گوئی كه خاك طینت ما را ز غم سرشت
توفان طعنه، خنده ی ما را ز لب نشست
كوهیم و در میانه ی دریا نشسته ایم
چون سینه جای گوهر یكتای راستیست
زین رو بموج حادثه تنها نشسته ایم
مائیم … ما كه طعنه زاهد شنیده ایم
مائیم … ما كه جامه تقوی دریده ایم
زیرا درون جامه بجز پیكر فریب
زین هادیان راه حقیقت، ندیده ایم!
آن آتشی كه در دل ما شعله می كشید
گر در میان دامن شیخ اوفتاده بود
دیگر بما كه سوخته ایم از شرار عشق
نام گناهكاره رسوا نداده بود!

بگذار تا به طعنه بگویند مردمان،
در گوش هم حكایت عشق مدام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است در جریده عالم دوام ما

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 10 شهريور 1390برچسب:, توسط green |

رویا

 

  

یک روز وقتی از نبود تو خسته بودم

 

.آهی کشیدم و چشمام رو بستم.

وقتی چشمام رو بستم

.

گرمای وجودت را احساس کردم

.

باز رویا میدیدم؛این تو بودی که به من نگاه می کردی

.

من از خستگی توان فریاد نداشتم؛و فقط زیر لب زمزمه میکردم

تو به من لبخند زدی و به سمت من آمدی

.

آن لحظه بود که قلبم دوباره تپید

آهنگ صدای گام هایت بود که با ضربات قلبم یکی شده بود

.

حالا تو دیگر به من نزدیک بودی

من گرمای دستت را روی گونه امم احساس کردم

تو اشکهایم را پاک کردی و مرا در آغوش کشیدی

.

حالا دیگر صدای زمزمه هایم را می شنیدی

اما مثل اینکه تو با این زمزمه های همیشگی ام آشنا بودی

.

چون من آغوشت را می خواستم

و تو در آغوشم بودی

من می خواستم گرمای تنت را احساس کنم؛

و حالا در گرمای آتش عشقت می سوختم

من آرزوی پرواز با تورا داشتم؛

و حالا با تو در کهکشان ها بودم؛

امروز باز همان پرنده ی زندانی شده ام

اما باز به عشق تو امید پرواز دارم

 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 9 شهريور 1390برچسب:, توسط green |

انتظار

 

  

در تمام مدت زندگی ام در انتظار تو بودم

 

.

تا اینکه روزی بیایی و راه را به من نشان بدهی

.

من با رویای تو زندگی کردم

.

بدون هیچ دلیل و معنایی

.

من وحشت را احساس می کنم

.

بیا این سقف سکوت تنهاییم را بشکن؛و آسمان را نمایان کن

اگر چه دیگر بالی برای پرواز ندارم

.

اما عشق تو به من بال پرواز را میدهد

.

من می خواهم با تو به دوردست سفر کنم

.

اما پرواز در تاریکی سخت است

.

تو بیا و روشنایی راه من باش

.

تو فکر می کنی من شگفت زده میشوم؛اگر دنیا را ببینم

دنیایی که با رویا هایم متفاوت است

.

اما وقتی که دستانم سرد است؛

و دیگر شانسی برای زندگی ندارم؛

و فقط وحشت تنهایی را در وجودم دارم؛

دیگر از زشتی های دنیا شگفت زده نخواهم شد؛

زیرا زشت ترین احساس؛احساس نبودن توست

.

من آرزویی جز پرواز در کنار تو ندارم؛

ای تنها امید من با من عاشقانه پرواز کن

.

 

 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 9 شهريور 1390برچسب:, توسط green |

تمنای باران

باران ببار

ببار ای باران

ببار بر این کویر خسته ی دل

ببار شاید تو غمهایم را بشویی

 

ببار باران

ببار بر خاطرات خشک دیروزم

ببار بر آتش عشق وجودم

ببار بر قلب نا امیدم

 

هردم زیباتر و تند تر ببار

شاید با دیدن زیبایی توزیبایی معشوقم را فراموش کنم

 

.

ببار و آرام نگیر؛آسمان را رها کن

و بر این زمین بی مهر ببار

 

ببار بر این زمین؛تا شاید مهربانی بیا موزد

شاید محبتی که در دل زمین دفن شد

با تو جان بگیرد

.

 

ببار و موسیقی عشق را بنواز

ببار و به گیتار عاشقان نوایی نو بده

ببار تا عاشقان دو باره مستانه آواز عشق سر دهند

 

ببار تا ماه رویان زیبایی هایشان را باز یابند

.

ببار تا قلبهای شکسته امید زندگی بیابند

.

 

ببار ای باران

ببار حتی بر دل مهربانان

ببار تا عشق در دلشان نمیرد

تا محبت را به فراموشی نسپارند

.

 

ببار بر زمین تا زمین زیبا شود؛

شاید خداوند بر زمین نظر کند

شاید در میان دستانی که به سویش دراز است

دست مرا هم ببیند

.